-
سامان
جمعه 16 فروردین 1398 12:13
یعنی باید شمع شماره سی رو فوت کنی؟... چه یهویی سی سالت شد پسر!
-
یک دله شدگی
پنجشنبه 15 فروردین 1398 19:50
بزرگ ترین مزیت تو این بود که دلم یه دله شد سمت تو بین این همه مردی که تو فیلم ها و داستان های عاشقانه دوست داشتم من رل مقابلشون باشم. الان من از بیرون به رابطه ها نگاه می کنم. من الان خودم خالق داستان های عاشقانه ام.
-
گزینه اول
یکشنبه 26 اسفند 1397 22:08
می گوید: من همینم. یا او دروغ می گوید یا من کور بوده ام.
-
تو اگر بودی، من مستقل نمی شدم
شنبه 25 اسفند 1397 23:36
یک روزی پشت یک تریبون موفقیت که قرار گرفتم، بین جمعیت پیدایت می کنم و همان طور که به همه نشانت می دهم رو به همه خواهم گفت: ممنونم ازت بخاطر تمام حمایت هایی که از من نکردی. نبودنت در پشت زندگی ام خیلی درد داشت آن هم برای منی که عاشق عشق بودم.
-
من و این همه خوشبختی محال است محال است محال است
چهارشنبه 15 اسفند 1397 18:57
رفتیم یه دشتی که شقایق داشت. گفتم: بیا بریم جلوتر گفت: جلوترم مث اینجاس، حوصله ت میشه؟ گفتم: تمام سکانس های زندگیم رو گذروندم که برسم به این لحظه، معلومه که حوصله م میشه. پ.ن: امروز روز خوبی بود چون عصرش همونی بود که میشه بهش گفت صحنه های رمانتیک رمان گونه و الان هم که منصور ضابطیان خبر انتشار موآ رو داد برای خودم از...
-
ظلمت نفسی
شنبه 13 بهمن 1397 01:07
زنی به دکتر چاوشی ارگانیک مایندد پیامی داده بود راجع به شوهرش و مهم تر از سوال زن برایم جواب دکتر چاوشی مشکل گشا بود که گفت: شوهر تو مسئول برآورده کردن توهمات و تخیلات تو نیست. مشکل من هم همین است. اینکه یک ایده آل تمام عیارذهنی، یک الهه شایستگی، یک بت صد در صد به اسم داریوش گذاشته ام وسط ذهنم و از پارتنرم انتظار دارم...
-
اون وقت خیلی خوشبخت بودم
پنجشنبه 11 بهمن 1397 20:46
همه آرزوم اینه که دلم، گرفتگیش؛ شکستگیش و وابستگی و همه چیش دست خودم باشه.
-
قلب من از پنهان کاری می شکنه
چهارشنبه 10 بهمن 1397 23:37
پنهان کاری = خیانت.
-
پشیمون نباید باشم
دوشنبه 8 بهمن 1397 12:59
از یه جا به بعد من حتما باید به تو می رسیدم چون اگه نمی رسیدم تا آخر عمر لحظه هایی که فکر میکردم اگه الان پیش تو بودم و به تو می رسیدم چی می شد دیوونم می کرد.
-
لرزش دست و دل از حیث شروع
دوشنبه 8 بهمن 1397 00:07
دلم میخواد به حس و حال هیوده سالگیم برگردم که نترسم از شروع.
-
حضرت زن
جمعه 5 بهمن 1397 19:49
درسته که سیاوش دست گذاشته بود رو گوشاش و فشار می داد و چشاشو بسته بود چون هر لحظه احتمال می داد من منفجر شم و قلبم بمیره. درسته که جهان به یک باره هوار شد روم چون باید از نو خودمو برنامه نویسی می کردم و هرچی تا الان بودم رو شیفت دیلیت می کردم. درسته که سامان حق داشت بهش بگه بی انصاف و به نظر اشکان یه کم داشت ناحقی می...
-
استراتژیست
دوشنبه 1 بهمن 1397 00:30
موقعی که تو شب بخیر می گویی، لپ تاپت را می بندی و به زیر پتوی قهوه ای ات می خزی تا صبح زود بلند شوی و بروی کارگاه... من زیر پتوی بنفشم می خزم و با لپ تاپم فیلم می بینم، درس می خوانم، اینستایم را چک می کنم و یا مثل الان می نویسم. اینکه بلد شده ام با وجود نبودنت دوستت بدارم و خوشبخت باشم نمی دانم خوب است یا نه؟... فقط...
-
مذهبی بودن را با همه تراژدی هایش دوست دارم
یکشنبه 9 دی 1397 21:43
فحش اگر بدهند آزادی بیان است... جواب اگر بدهی بی فرهنگی است. سوالی اگر بکنند آزاد اندیشند... سوال اگر بکنی تفتیش عقاید است. تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقتند... جواب اگر بدهی دروغگویی. مسخره ات بکنند انتقاد است... جواب اگر بدهی بی جنبه ای. اگر تهدیدت کنند دفاع کرده اند... اگر از عقایدت دفاع کنی خشونت طلبی. حزب اللهی...
-
dream
دوشنبه 5 آذر 1397 21:03
یه حسی هس تو خوابام که هیچ جای دنیا تجربه ش نکردم... یه حس که هی آدماش عوض میشن ولی جنس آروم دوس داشتنه همونه...یه حس بهشتی که فقط تو خوابام حسش می کنم و عاشق اون آدمی میشم که تو خواب اون حس رو بهم میده...صبح که بلند میشم می فهمم تمام احساسات این دنیا خز و خیله در مقابل اون دوست داشتنه... نمی دونم تو این دنیا هست یا...
-
گل به گل سنگ به سنگ به این دشت...یادگاران تواند
یکشنبه 4 آذر 1397 22:35
گفتم: فکر می کردی یه روز تو یه دشت سبز با من قدم بزنی؟ گفت: نه گفتم: منم نه.
-
زن ها مردترند
جمعه 2 آذر 1397 23:38
دوست داشتم صدایش قوی باشد پشت تلفن...دوست داشتم از درد صدایش را ضعیف نکند...دوست داشتم لوس نبود... دوست داشتم نازش زیاد نباشد...دوست داشتم مردتر بود... دوست داشتم بلد باشد با دو انگشت سوت بزند یا بلد باشد بشکن بزند... دوست داشتم از چرخ و فلک نترسد... دوست داشتم از زنبور و علف های پارک نترسد مبادا چیزی داخلش باشد. دوست...
-
سو سد
سهشنبه 15 آبان 1397 19:55
غمگینم.
-
my diary
شنبه 28 مهر 1397 23:28
ساعت پنج و نیم باید ترمینال باشم و هنوز نخوابیدم. الان باز فردا تو اتوبوس خوابم می بره. نه منابع انسانی خوندم نه روش کانو. یه ماه دیگه دفاع پروپوزاله و من در حد سه تا مقاله فقط پیشینه داخلی پیدا کردم بس که نت خونه ضعیفه و البته خودم اهمال کارم. تصمیم دارم این هفته چهارشنبه برگردم و برم باغ عفیف آباد و بازار وکیل اگر...
-
همشهری داستان
جمعه 6 مهر 1397 21:41
بی صبرانه منتظر شماره آبان همشهری داستان بودم که ببینم داستان یک تجربه ام چاپ میشه یا نه... ولی به دلیل تغییر تمام عوامل تحریریه الان ایمیل دادند که متاسفند و قادر به استفاده از متنم نیستند و در آخر امیدوار بودند که نوشتن همیشه ارتباط من و داستان باشد و من الان یک ایموجی هستم که چشمانش دو نقطه است و لبش خطی صاف.
-
آزادی
سهشنبه 3 مهر 1397 00:09
استاد که چشم هایش خاطره اسدی بود و ریش هایش علی زندوکیلی داشت از SQR می گفت و من قاب در پشت سرش را نگاه می کردم که یک سره سرو بود... نشسته بودیم دور میز دایره ای اتاق کنفرانس و انگار نه انگار دو ماه اینجا نبوده ام. بس که سال پیش را اینجا بوده ام جزو مکان های ثابت ذهنم شده که نباشم هم هستش هی توی ذهنم. دوست داشتم دکتر...
-
پیه دوست نداشتن آنها
شنبه 24 شهریور 1397 19:24
-آدما وقتی با دونستن تصمیم به شروع می گیرن باید پیه اون سختی های بعدشم که از قبل می دونستن به تن بمالن و جیکشون در نیاد. من ولی جیکم در میاد و جیغم و عصبانیتم... چون به نظرم محبت خریدنی نیست...تو نمی تونی توجه رو گدایی کنی و اینو همه می دونن...من مسئول عقده بقیه نیستم. و وقتی این مشکل اوناست خودشونم باید حلش کنن یا از...
-
شله زرد
سهشنبه 20 شهریور 1397 11:40
به نظرم اگه ماها الان آدمای صبوری نیستیم چون خیلی کمتر آشپزی می کنیم. مگه میشه دو ساعت پای گاز واستاد و شله زرد هم زد و عرق ریخت و صبور نشد؟ مگه میشه سبزی خرید شست خورد کرد و قورمه سبزی پخت و جا انداخت و صبور نشد؟ مگه میشه جوجه کباب رو از شب قبل خوابوند تو موادش و هی مرحله به مرحله یه چیز دیگه بهش اضافه کرد و صبور...
-
آمدن های شعر
پنجشنبه 15 شهریور 1397 00:01
" دوست دارم که در هزار و سیصد و بیست، با تو در لاله زار قدم بزنم/ یا که در یک غروب پاییزی، بوسه ای به گونه ات بزنم" امشب آمدم شعر بگویم ولی جز این بیت غیر وزین دیگر چیزی به ذهنم نرسید. تمام قافیه هایی که می شد را ردیف کردم ولی باز جز کلمات پراکنده ای چیزی عایدم نشد . خیلی سال است از شعر گفتنم می گذرد. سه...
-
بُت
جمعه 26 مرداد 1397 22:50
عشق ها اولش بتند.صنم...ایده آل...محشر. شاهکار عالم امکان...ماورایی ...مثل قصه ها و فیلم ها. اما این بت هی می شکند و با شکستنش گوشه ای از دل تو نیز... . هی می شکنند و می شکنی تا جایی که خرد و خاکشیر شوید جفتتان. بعد که می بینی اینجوری نمی شود علی می کنی و بلند می شوی و تکه تکه های عشقت را سر هم بند می زنی و اینجاست که...
-
بحث های نیمه تمام ویروسند... رابطه را بیمار می کنند.
پنجشنبه 25 مرداد 1397 22:48
ما وقتی بحثای جدی غیر شخصی می کنیم اولش زاویه مون صد و هشتاده...از دو جبهه متفاوت... نه من کوتاه میام نه اون....کلی وسطش به بی خیال می رسیم و اینکه ادامه ندیم و دعوا نشه...به این می رسیم که درک نمی کنم چی می گی...نمی فهممت... ولی آخرش می رسونیمش به یه نقطه مشترک... به اینکه منم همینو میگم... منظورم همینه... باید به...
-
صاعقه
سهشنبه 23 مرداد 1397 18:57
ما پنجاه ماه قهر بودیم و موقعی که خواستگاری اش شد تازه با هم آشتی کردیم ولی هر بار موقع رفتنش گریه ام می گیرد با تمام بدی هایش و تهمت هایش و زیرآب زنی هایش و تجسس های گذشته اش. من از شوهرش بدم می آید. مامان هم... ولی من بیشتر. خودش طرف را خواست . مامان را راضی کردند ولی هیچ کس من را راضی نکرد و هنوز هم نمی کند. ولی...
-
زندگی دنیا بازیچه ای بیش نیست
یکشنبه 21 مرداد 1397 00:25
عشق یک مفهوم انتزاعی ست که بیشتر از آنکه به طرف مقابل بستگی داشته باشد به خود آدم مربوط است.به اینکه حوصله ات بکشد در این لحظه عاشق باشی یا نه...عشق مثل کش تنبان هی ول می شود و اگر نگیری اش در می رود. عشق از گازهای VOCs هم فرّار تر است و زود تبخیر می شود. من فکر می کردم رابطه دو نفره بیشتر وابستگی است اما بعدش دیدم...
-
سینما
جمعه 19 مرداد 1397 14:19
اولین بار بود در تمام این سال ها که می رفتیم سینما. حالا خانوادگی بود که باشد مهم نشستن ما کنار هم بود و سکانس شب فیلم که حایلی بود بر گرفتن دستان همدیگرمان و ضربه ممتد پاهایم به پاهایش و رد دستانم بر سفیدی شلوارش که رنگ نامناسبی ست برای سینما و مهم تر از همه آرام گرفتن انگشتانم در دستان بزرگ مردانه اش.
-
مِرا پیار
سهشنبه 16 مرداد 1397 15:47
یاد گرفتن زبان های دیگر همیشه برایم جذاب بوده است؛ مخصوصا زبانی مثل هندی که رسم الخطشانم کلا ماوراییست ... از همین رو یکی از کارهای مثبتی که در این تابستان در حال انجام دادنشم یاد گرفتن چندین زبان با هم است...اینکه آهنگی بشنوی و بفهمی اسپانیایی ست یا ایتالیایی یا سر از خط روسی و هندی در بیاوری آدم را سر کیف می آورد....
-
بسم الله
یکشنبه 14 مرداد 1397 12:10
هرکاری که بی نام خدا آغاز شود ابتر است. پرستوی مونولوگم به ابنجا کوچیده است، دیگر آن آشیانه ماندنی نبود.سلام...