سبز آبی کبود من

مونولوگ دیوانه ها همچنان شنیدن ندارد

سبز آبی کبود من

مونولوگ دیوانه ها همچنان شنیدن ندارد

ظلمت نفسی

زنی به دکتر چاوشی ارگانیک مایندد پیامی داده بود راجع به شوهرش و مهم تر از سوال زن برایم جواب دکتر چاوشی مشکل گشا بود که گفت: شوهر تو مسئول برآورده کردن توهمات و تخیلات تو نیست. مشکل من هم همین است. اینکه یک ایده آل تمام عیارذهنی، یک الهه شایستگی، یک بت صد در صد به اسم داریوش گذاشته ام وسط ذهنم  و از پارتنرم انتظار دارم شبیه به او باشد. سامان می گوید بزرگترین خیانت را داریوش به من کرده... بخاطر خوب بودنش و خیلی خوب بودنش.

اینکه هیچ وقت به من نه نگفته است. همیشه حی و حاضر بوده. من دلم که گرفته باشد درس و دانشگاه و دکترا را ول می کند از آن سر دنیا می آید که پیش من باشد و حالم را به کند. اولویت اولش هستم و همیشه بوده ام. همیشه مهربان و در تمام زمینه هایی هم که حق با من نبوده سرزنشم نکرده و طرفم بوده و معضلم را منطقی حل کرده. گوش بوده و شانه. مهربان و استاد سوپرایزهای خفن. هرچه که می خواسته ام توی داریوش بوده. او تنها کسی ست که مرا بلد است. همان مردی که هر زنی توی زندگی اش به وی نیاز دارد.

و همه این ها از نظر بقیه مخصوصا سامان خیانت است. چون داریوش ایده آل است و رئال نیست. هیچ آدم رئالی این شکلی نیست و وجود ندارد در عالم امکان. هیچ آدم رئالی وسط امتحاناتش از کانادا نمی آید که حال بد مرا خوب کند. هیچ آدم رئالی  یک کافه کتاب را قرق نمی کند برای تولدم و ده جلد کلیدر را بهم کادو بدهد. هیچ آدم رئالی نمی آید ساپورت مالی ام کند بفرستدم المپیک و افتتاحیه تا اختتمایه اش را رصد کنم. هیچ آدم رئالی وسط مدرسه نمی آید مرا بردارد ببرد شمال که حالم خوب شود.

داریوش ده سال است که هست برای من و در این ده سال همان شاهزاده سوار بر اسب رویاهایم بوده که بعد از عاشق شدنم در سمت برادرخواندگی گذاشتم به حیاتش ادامه دهد. او مسکّنم بوده و آرامش بخشم. سخت است از او کندن ولی بچه ها مخصوصا سامان می گویند که باید از او بکنم. و از آن طرف هم با داریوش حرف می زنند که قدرت نه گفتن پیدا کند نسبت به من. که واقع گرانه دوستم بدارد. بعضی وقت ها وقتی برایم نداشته باشد. نباشد، کم باشد، گم باشد که من توقعم بیاید پایین و توی رویاهایم سیر نکنم و انتظارم از واقعیت زندگی ام بالا نرود.

روزی که جناب او برایم به مناسبت یازده خرداد با پست ده جلد کلیدر را فرستاد توی دفترچه گل گلی ام که اتفاقات عاشقانه ام را می نویسم، نوشتم: امروز او کار صد در صد داریوشانه ای انجام داد. صد در صد داریوشانه یعنی کاری شبیه به مرد رویاهایم.

بزرگترین خیانت شاید همین است. اینکه من هنوز دارم در ذهنم به مردی فکر می کنم که او نیست و او هرچه تلاش کند نمی تواند آن باشد چون واقعی نیست. بخاطر همین هر کاری هرچند رویایی، هر چند خفن، هر چند رمانتیک هم انجام دهد چون به پای رویاهایم نمی رسد برایم عادی ست و شگفت زده ام نمی کند و این خیانت است. چون او را قربانی چیزی می کنم که نشدنی است.

او کم خوب نیست ولی برای ذهن و رویای زیاده خواه من همیشه کم بوده و درست است از داریوش کندن برایم سخت است لیکن... دریافته ام که اگر این کار را نکنم بزرگترین خیانت را به او، خودم و زندگی مان می کنم و من هیچ وقت دوست ندارم خائن باشم و زندگی را تلخ کنم برای جفتمان.

نظرات 1 + ارسال نظر
وفا یکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت 20:33

همسر من هم یه نفر رو داره به اسم فاطمه ( فاطمه آژانس شیشه ایی) و من یکی رو داشتم به اسم محمد(محمد دالان بهشت)
و اینها بزرگ‌ترین و اساسی ترین سد هایی هستن که در مقابل خوشبخت بودنمون خودمون. درست کردیم !

بخاطرت دالان بهشت رو خوندم ببینم کیه محمد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد