سبز آبی کبود من

مونولوگ دیوانه ها همچنان شنیدن ندارد

سبز آبی کبود من

مونولوگ دیوانه ها همچنان شنیدن ندارد

آمدن های شعر

" دوست دارم که در هزار و سیصد و بیست، با تو در لاله زار قدم بزنم/ یا که در یک غروب  پاییزی، بوسه ای  به گونه ات بزنم"

امشب آمدم شعر بگویم ولی جز این بیت غیر وزین دیگر چیزی به ذهنم نرسید. تمام قافیه هایی که می شد را ردیف کردم ولی باز جز کلمات پراکنده ای چیزی عایدم نشد . 

خیلی سال است از شعر گفتنم می گذرد. سه چهار سال مثلا. آن موقع ها پیش دانشگاهی که بودم یکشنبه شب ها شعرم می آمد. آن هم طولانی و با واژه های قلمبه سلمبه. بعد سه شنبه ها سر کلاس زبان می رفتم جلو تخته می خواندمشان بقیه هم دست می زند. 

یک بار که در تابستان نود در یک روز دو تا ترانه گفتم که بفرستم برای رادیو هفت. فرستادم ولی قبول نشد و هیچ کس نخواندش. آهنگ نشد. 

شعر آمدنی ست. خودش باید بیاید توی کله ات و بگوید مرا بنویس. ولی امشب کلمات کمک نکردند و شعر نشدند و فعلا باید بسنده کنم به همین نوشتن های متن واری. 

خدا را چه دیدی شاید باز به روزهای اوجم برگشتم و شعرها آمدند و شاعر شدم.

نظرات 1 + ارسال نظر
وفا شنبه 17 شهریور 1397 ساعت 14:15

چقدر حس این تک بیتت خوبه
اما یه اشکال کوچولو داره فک کنم ! “بزنم” اگه ردیف باشه ، قافیه مصرع اولت “قدم “ه باید مصرع دومت هم قافیه ش “ام” ‌‌ باشه

ها می بینی ....قافیه چو تنگ آید شاعر به جفنگ آید...منم چون دیدم می خوام جفنگ شم دیگه ادامه ندادم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد