سبز آبی کبود من

مونولوگ دیوانه ها همچنان شنیدن ندارد

سبز آبی کبود من

مونولوگ دیوانه ها همچنان شنیدن ندارد

سایت

نشستم پشت لپ تاپ و منتظر تماس طراح سایت. چهار پنج ماهه درگیرشم و چقد کند پیش رفت این سایت زدن. وقتی خانم ال گفت که کارای طراحیو ام اچ انجام میده هل خوردم تو مهر 98 و شب افتتاحیه پر ماجرا. من و خانوم ال ترک موتور داداش من دنبال چاپ منو... ام اچ طراح اپلیکیشن، شده بود  دی جی و از لپ تاپش آهنگ پخش می کرد و نفر اول دفتر، آقای کاف بخاطر این حجم از بی نظمی ما رو وسط اون بلبشو ول کرد و رفت خونه تی وی ببینه. اعصابش آروم بشه.

الان چهار سال بعده.

خانوم ال که طراح گرافیک دفتر تبلیغات بود و آقای کاف که طراح سایت و مدیر ترفیعات و تبلیغات و همزمان زن و شوهر، دو سال پیش درست در یک سالگی کسب و کارم تصمیم گرفتن از هم جدا شدن و کسب و کار نقلی من که رو تیم سه نفره مون حسابی امید باز کرده بود، بچه طلاق شد و خودم تنهایی بدون اون دو تا مجبور شدم به دندون بگیرمش و تا اینجا بیارمش.

تا اینجایی که الان در آستانه دو سالگیش هستیم. فالوورامون در آستانه ده هزارتایی شدنن و چیزی تا راه اندازی سایت نمونده. امیدوارم این سایت پر ماجرا برسه به روز تولد دو سالگی.

الان باز من و خانوم ال و ام اچ وسط ماجراییم. من به عنوان کارفرما و اون دو طراح گرافیک و سایت.

ام اچ پیام داد که فردا صبح خودش تماس میگیره. و من به فردا صبح فکر میکنم که یه بسته ی ارسال فوری به کرج دارم که باید با تیپاکس ارسال شه.

به اینکه فردا صبح مهسا باید خبر بده که کی بریم خونه مریم.

و اینکه تا فردا صبح حتما ریخت و پاشای عکاسی رو جمع کنم.

یه جا برای سرویس قابلمه و چینی پیدا کنم که تا زمان مشخص شدن خونه که نمیدونم کیه تو دست و پا نباشه.

لباسایی که مامان از بند رخت جمع کرده رو تا کنم بذارم تو کمدا.

از پنج شنبه شب که تبلیغ داشتیم بیشتر درگیر پیج بودم  و ثبت سفارش و تولید محتوا. بهتره یکم فاصله بگیرم و به کارای خونه رسیدگی کنم.