سبز آبی کبود من

مونولوگ دیوانه ها همچنان شنیدن ندارد

سبز آبی کبود من

مونولوگ دیوانه ها همچنان شنیدن ندارد

هشتگ نه به سادگی های دخترانه

باید ده خوابگاه می بودم و ده دقیقه به ده بود و تاکسی کم. شخصی تنها گزینه روی میز بود. تا سوار شدم، شیشه را داد بالا و من گرخیدم. هم گرخیده بودم هم خنده ام گرفته بود و هم خجالت می کشیدم از پلی شدن تابستون کوتاهه ی زدبازی از ضبط ماشینش.

شروع کرد نخ دادن و حرف زدن. جواب های کوتاه می دادم و خوبی مسیر این بود که کوتاه بود. وقتی رسیدم و پول را گرفتم طرفش گفت: من مسافرکش نیستم، می توانم شماره تان را داشته باشم؟ گفتم: نه بفرمایید پولتان. پیاده شدم. گفت: متولد چه سالی هستی؟ گفتم: چه فرقی می کند؟ گفت:  ازت خوشم آمده. چقد خوش آمدن فعل دم دستی ای می شود گاهی. گفتم: نظر لطف شماست ولی من نامزد دارم. چرخیدم و رفتم آن سمت ماشین که رد شوم از خیابان. سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت: واقعا نامزد داری؟ گفتم: آره. گفت: بهت نمی آید. خودم را سرزنش کردم که چرا ظهری که حلقه ام را در آوردم یادم رفت بپوشمش که بگویم: نگاه!... گفت: اگر نامزد نداری خوشبخت می شوی ها. گفتم: نه  دارم. هفت سال است.

از خیابان که رد شدم و خنده داری ماجرا غالب شد به گرخناکی اش فکر کردم که چرا گفتم هفت سال؟ وقتی نه سال است.


پیام اخلاقی: سوار ماشین شخصی نشوید. چون ما فکر می کنیم تاکسی ست ولی آنها فکر می کنند ما دختران پا ده ای هستیم که ایستاده ایم مرسی بزنند بهمان.


نظرات 1 + ارسال نظر
انسان چهارشنبه 22 خرداد 1398 ساعت 23:10 http://tarah1368.blogsky.com

منم چند بار این اتفاق برام افتاده سریع گفتم همسر دارم تازه بچه هم دارم
کصافط التماس می‌کرد با این حال بزار من برسونمت صبحا سر کار

هیع روزگار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد