سبز آبی کبود من

مونولوگ دیوانه ها همچنان شنیدن ندارد

سبز آبی کبود من

مونولوگ دیوانه ها همچنان شنیدن ندارد

تو فقط باش

اهل حرف زدن و نوشتن سطرهای طولانی نیست. همیشه حرف هایش را با آهنگ هایی که می فرستد می زند.

آهنگ ها قدرتی دارند که تو را به اولین روزی که شنیدی شان می برد. اگر زمستان شنیده باشی سردت می شود با شنیدنش، اگر توی پیاده رو شنیده باشی تو را به همان حال و هوا می برد و هر وقت که بشنوی در همان روز اول تداعی می شوی.

حالا هر وقت تو فقط باش مازیار فلاحی را می شنوم هل می خورم توی اواسط آذر ماه، توی تاکسی و خیابان دانشجو و محوطه دانشگاه و هوا که سرد بود. قهر بودیم. یعنی من قهر بدی کرده بودم چون برای تولدش روی بام شیراز برنامه داشتم و نیامد. شیراز آمد ولی نیامد که با هم باشیم. شب قبل از آمدنش سرد بود چون می دانست اگر گرم بگیرد من می گویم بیا ببینم. سرد بود و یک نیم روز برای آزمون استخدامی آمد و برگشت و وقتی برگشت و رسید خانه گفت سلام. چون می دانست دیگر دستم بهش نمی رسد پیدایش شد. خیلی بهم برخورده بود. تا مرز شکست عشقی رفته بودم، تا مرز بد آمدن ازش. آن روزها ده بار فیلم قلب سخت را می دیدم  و هی گت لاست گفتن آیان راجع به او توی ذهنم تداعی می  شد. قهر بودم و خودش هم می دانست حق دارم. حرف نمی زدم ولی برای تولدش با آرزو رفته بودم هدفون بی سیم خریده بودم از خیابان داریوش. پول مقاله ام را که استاد داد دادمش هدفون برای کادوی تولدش و داشتم توی یک ماشین شخصی می آمدم ارم که مازیار فلاحی فرستاد در واتس. راننده پیاده شد برود داروخانه و من آهنگ را پلی کردم و وقتی مازیار فلاحی شروع کرد به خواندن نتوانستم نزنم زیر گریه. آهنگی که فرستاده بود هیچ شباهتی به او نداشت. خیلی عاشقانه بود  و کاملا متضاد با رفتارهای اخیرش. از ماشین پیاده شدم و گریه ام هنوز شدت  داشت. توی پردیس دانشگاه که داشتم سمت خوابگاه می رفتم برایم مهم نبود دارم از کنار آدم ها می گذرم و باید اشک هایم را جمع کنم. خیس خیس بودم از اشک، از گریه. گریه نکرده بودم در چند روزی که گذشته بود و این آهنگ تمام گریه های چندروزه بخاطر عشق و غرور شکسته ام را روانه چشم هایم کرد و هی بغض بود که می شکست و به هق هق رسیده بودم. دوست داشتم بنشینم وسط محوطه و های های گریه کنم با آهنگی که بلند با هندزفری داشت توی گوشم پلی می شد.

گاهی یک ترانه، یک سطر تو را برمی گرداند و من با آهنگ تو  فقط باش مازیار برگشتم. گریه ام انداخته بود و گریه آدم را سبک می کند... سبک شده بودم و آن آخرین قهر جدی چند ماه اخیر شد.

دانلودش نکردم آهنگه را که لوث نشود. حالا که یک آن عشقم کشید دانلودش کنم  و از نو بشنومش باز هل خوردم توی آن شب سرد آذر ماهی که پر از باران بودم . تو فقط باش عاشقانه ترین آهنگی ست که در این سال های اخیر مرا به او پیوند می زند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد